فیلم بازی نیست، زندگی نیست: صفر
شش هزار سال قبل از اینکه سُرا و شیرو حتی در تاریخ دیسبرد یک پلک باشند، جنگ سرزمین را فراگرفت و آسمانها را پاره کرد، ستارهها را نابود کرد و حتی تهدید به نابودی نژاد بشر کرد. در میان هرج و مرج و ویرانی، جوانی به نام ریکو، بشریت را به سوی فردایی که قلبش به آن باور دارد، هدایت میکند. یک روز، در ویرانههای یک شهر الفی، او با شوی، یک اندروید «اکس ماکینا» تبعیدی زن، ملاقات میکند که از او میخواهد به او بیاموزد که داشتن یک قلب انسانی چه معنایی دارد.