فیلم پدر بیمسئولیت
دیگو در حال آماده شدن برای بیستمین کلاس ملاقات دبیرستانش است و با وجود اینکه متاهل است، این فرصت را برای برقراری ارتباط با عشق دبیرستانیاش که در این ملاقات حضور دارد، میبیند. او و همسرش یک پسر کوچک دارند و همه چیز طوری برنامهریزی شده که او بتواند به تنهایی به ملاقات برود، با آن زن ارتباط برقرار کند و بدون اینکه همسرش شک کند، به خانه برگردد. متأسفانه، مادر همسرش در شب ملاقات دستش را میشکند و نمیتواند از پسرشان مراقبت کند. دیگو به دنبال پرستار بچه میگردد و در نهایت به یک مهدکودک در یک ساختمان عجیب میرود. او به مهمانی میرود، با عشقش ملاقات میکند، اما سپس باید برود. او و سه دوستش به مهدکودک برمیگردند و پسرش را که ماسک سگ مورد علاقهاش را به چهره دارد، برمیدارند. در حالی که دیگو و دوستانش در راه بازگشت به ملاقات هستند (او هنوز با عشق سابقش ارتباط برقرار نکرده است)، ماسک سگ را برمیدارد و متوجه میشود که پسر بچه فرزند او نیست.