فیلم بهار در پاتایا
شیک و جوان، شی هسینگ با دوست نزدیکش پینگ هو به بانکوک پرواز کرد تا پدرش را که تاجر ثروتمندی بود پیدا کند. اما او متوجه شد که پدرش به دلیل شکست تجاری مدتها پیش مرده است. شی در خیابان سرگردان شد و با لیو کون، که او نیز فقیر بود، ملاقات کرد. این سه نفر فقیر امید زیادی داشتند که روزی ثروت به درب آنها خواهد کوبید. تاجر ثروتمند چن چیچینگ برای گردش به بانکوک آمده بود. بازرگان محلی هو تهپیائو تلاش زیادی کرد تا او را به سرمایهگذاری در کسبوکار سرگرمی ترغیب کند. چن از مزاحمت متنفر بود و متوجه شد که شی شبیه خودش است و از شی خواست تا به جای او با هو ملاقات کند. شی با کمال میل این کار را انجام داد زیرا دستمزد بالایی داشت. آن سه نفر زمان خوبی را سپری کردند، دختران را پیدا کردند و از آن بسیار لذت بردند.