فیلم ماجرای ما
موهان یک دانشجوی دانشگاه و فردی بیخیال است. پدرش از او میخواهد تا به خانه روستاییشان برود تا بتواند بدون وقفه به تحصیلاتش ادامه دهد و همچنین از پدربزرگ بیمار خود مراقبت کند، در حالی که پدرش به سفر میرود تا مادرش را به خانه برگرداند. اما موهان به جای این کار، دوربینش را برمیدارد و به پیادهرویهای طولانی در طبیعت میرود. یک روز به یک مِلا (نمایشگاه) که توسط کولیها برگزار شده برمیخورد و به سرعت عاشق کاملی میشود. او از او عکس میگیرد، بر روی چرخ و فلک او سوار میشود و آنها دوستان میشوند. آنها هر روز به طور مخفیانه ملاقات میکنند. وقتی موهان از کاملی میخواهد با او ازدواج کند، او به او میگوید که قرار است با بهایرو، یکی از اعضای گروه کولیها، ازدواج کند، اما همچنین نشان میدهد که او را دوست دارد. موهان و کاملی برنامهریزی میکنند که با هم فرار کنند. کاملی طبق برنامه وسایلش را جمع میکند و منتظر موهان میماند. اما موهان نمیآید و به جای او، بهایرو میآید و کاملی را به زور به اردوگاهشان میبرد. آیا کاملی هرگز خواهد فهمید که چرا موهان طبق برنامه نیامد؟