فیلم کشیدن رشته ها
ریچل زنی هوشمند و مدرن است که همیشه در حال حرکت است. او عمدتاً بر روی شغل خود به عنوان کنسول دیپلماتیک سفارت ایالات متحده تمرکز دارد و به معنای واقعی کلمه زندگی خود را در حال حرکت گذرانده و از شهری به شهر دیگر سفر کرده است. او در حال حاضر در مکزیکوسیتی کار میکند و قرار است به لندن برود. دنیای ریچل در شب خداحافظیاش به هم میریزد زمانی که مست میشود و در خیابان بیهوش میافتد. او توسط الکساندرو، یک خواننده جذاب ماریچی و پدر مجرد، نجات مییابد و در آپارتمان او بیدار میشود بدون اینکه به یاد بیاورد چگونه به آنجا رسیده است. او همچنین به یاد نمیآورد که روز قبل درخواست ویزای او را رد کرده است، ویزایی که او به شدت برای دخترش نیاز دارد. عشق به طور غیرمنتظرهای بین این دو شکوفا میشود، اما پس از اینکه او راز او را کشف میکند، یا جرقهها پرتاب میشود یا مشتها.