فیلم ایتی بیتیسی
سال ۱۹۶۲ سالی است که یک نسل کامل زندگی را به گونهای تجربه میکند که گویی آخرین روزشان است. فعال جوان، ایک اسکالو، زمانی که به شدت عاشق فعال صلح زیبا، ایبن ناگل راسموسن، میشود، زندگیاش به هم میریزد و او نیز عاشق او میشود. اما ایبن فرزند زمانهاش است و به راحتی نظم روز را میپذیرد: عشق و رابطه آزاد. او حق مالکیت شخصی را رد میکند و نمیخواهد با یک مرد قانع شود در حالی که میتواند با چندین نفر باشد. به طور رمانتیک، او شروع به مبارزه برای جلب تمام عشق او میکند. به عنوان یک شاعر، نویسنده و خواننده، او به طور مداوم عشقش را به او اعتراف میکند. اما ایک باید شکست را بپذیرد و در سال ۱۹۶۸ بدون عشقش، ایتی بیتیسی، به نپال، سرزمین رویاها در شرق سفر میکند. سفری که هرگز بازنخواهد گشت.