فیلم خانه نگاهها
مارکو بیست ساله به طرز شگفتانگیزی به رنج مردم در همه جا حساس است. او شعر مینویسد اما برای رسیدن به «فراموشی»، به مواد مخدر و مشروبات الکلی روی میآورد؛ آن حالت ناخودآگاه که به اضطراب وجودی و دیگر ترسهایش نفوذ ناپذیر است. او در حال فرار از درد است اما از همه مهمتر، از خود فرار میکند. وقتی برای کار در تعاونی نظافتچیان بیمارستان بامبینژزو میرود، مطمئن است که این تجربه، تماس با کودکان بیمار، او را به مرگ خواهد رساند.