داستان رابطه بین یک دانشجوی دانشگاه که رابطه‌اش با دوست‌پسرش به جایی نمی‌رسد و یک هنرمند پزشکی دوجنسه که اعضای مصنوعی بدن می‌سازد. هارو، دانشجوی دانشگاهی است که توسط دوست‌پسرش نادیده گرفته می‌شود اما هنوز معتقد است که او را دوست دارد. یک روز در یک کافه، هارو با ریکو، هنرمند پزشکی (پروستتیک) ملاقات می‌کند که اعضای بدن را برای پنهان کردن قطعات گمشده مشتریان که به دلیل تصادف یا بیماری از دست رفته‌اند، می‌سازد. هر دو تنها بودند، اما دوستی و نزدیکی فوری برقرار کردند. ریکو به جنسیت در روابط اهمیت نمی‌دهد و معتقد است که عشق خود مهم‌ترین چیزی است که یک انسان می‌تواند به دست آورد. هارو در زندگی‌اش بین دوستی و رابطه‌ای عمیق‌تر با ریکو در حال مبارزه است.