شنکار سینگ و همسرش، میرا، در جودپور، راجستان، هند به همراه مادربزرگ بیوه‌اش، لکشمی‌بای، مادرش، گاوری، و پدرش، رندیر زندگی می‌کنند. خانواده احساس می‌کنند که پس از ورود میرا به این خانواده، خوشبخت هستند. شنکار باید به عربستان سعودی برود و از میرا خداحافظی می‌کند و قول می‌دهد که در تماس باشد، که این کار را انجام می‌دهد و همچنین بخش بزرگی از درآمدش را برای پرداخت بدهی‌های خانواده ارسال می‌کند. سپس وقتی هیچ خبری از او دریافت نمی‌شود، میرا نگران شده و تماس می‌گیرد و با ناامیدی متوجه می‌شود که شنکار به خاطر پرتاب شدن از بالکن طبقه دهم کشته شده است. وضعیت او به سرعت تغییر می‌کند، جواهرات، زیورآلات و لباس‌های شیک او گرفته می‌شود و به او گفته می‌شود که در خانه بماند، لباس‌های تیره بپوشد و تنها اجازه دارد در معبد دعا کند.