فیلم مردی و قفسش
نقاش تینو، در بحران حرفهای و سیاسی، تلگرافی از مادرزنش، سلما، دریافت میکند که از اروپا بازمیگردد. پس از مرگ همسرش، تینو به زندگی با سلما ادامه میدهد، که روابط مبهمی با او داشته و اکنون میخواهد آن را قطع کند. ضعیف از این عشق غیرممکن، از خدمتکارش انیدینا میخواهد که او را در اتاقش قفل کند. در آنجا، او از طریق نامهها، یادداشتها و عکسها خاطرات را زنده میکند. پسر سلما، ژوآو، در فرودگاه منتظر اوست و رویای عشق و تحقق را در آغوش مادرش میبیند.