فیلم جنایتکار باوقار
در 9 ژانویه 1836، پیر لکنر به گیوتین میرود، یک قاتل و دزد. او داستان زندگیاش را که در انتظار اعدام نوشته، به آلار، یک بازپرس پلیس، میدهد. او همچنین از آلار میخواهد که از هرمان، دختری که بیش از ده سال سرپرست او بوده، مراقبت کند. در فلشبکها، از زندان در حالی که لکنر مینویسد، از مطالعه آلار در حالی که او و هرمان میخوانند، و از خاطرات دیگر خوانندگان پس از انتشار کتاب، کودکی لکنر را میبینیم که در برابر زورگویان، از جمله کشیشها، میایستد، دزدیهای جوانیاش، اولین قتلش، دوران کوتاه خدمت در ارتش، فریب یک پرنسس، و رابطهاش با آوریل، جوانی که در کنار او میمیرد.