فیلم نامههای عاشقانه
وقتی مردی از مرد دیگری که در کلمات ماهرتر است میخواهد تا برای او عشقورزی کند، همیشه پیچیدگیهایی پیش میآید. مردی که در نوشتن استعداد ندارد، با دختر ازدواج میکند، یک شب اعتراف میکند که نامهها را ننوشته و در نهایت با چاقویی در پشتش مواجه میشود. نویسنده نامهها عاشق زنی میشود که برای او نوشته و میخواهد شوهر دوم او شود، حتی اگر او شوهر اول را کشته باشد. سینگلتون هیچ چیزی از قتل یا ۲۲ سال اول زندگیاش به عنوان ویکتوریا ریمینگتون به یاد نمیآورد. سپس در دومین عروسیاش از خود میپرسد چرا گفت "تو را میپذیرم، راجر" به جای "تو را میپذیرم، آلن."