"تدی" کانر، زنی که به تازگی یتیم شده است، از مزرعه عمویش در میانه غرب به شیکاگو می‌رود، جایی که با "پادشاه چوب" جان مید آشنا می‌شود. جان او را به یک وعده غذای گرم دعوت می‌کند و روز بعد برایش گل می‌فرستد. جان به زیبایی اجتماعی بی‌پول، کارولین هایگ، که عاشق رودنی بنتلی است و برای پولش با جان ازدواج می‌کند، نامزد است. جان، میلیونر خوش‌مشربی که وجدان ندارد، از کارمند قدیمی‌اش، تیم متیوز، می‌خواهد که از کارخانه‌های چوب به شیکاگو بیاید و اعلام می‌کند که می‌خواهد از تجارت چوب به گندم برود. با اینکه تیم اصرار دارد که باید زمین‌های چوبی خود را دوباره جنگل‌کاری کنند، جان به درخواست او توجهی نمی‌کند. برای تفریح، جان تدی و تیم را به مهمانی نامزدی‌اش در املاک دوست ثروتمند کارولین دعوت می‌کند. تدی، با درک اینکه جان با زنی نامزد است که او را دوست ندارد، اشک‌هایش را در مشروبات غرق می‌کند و کارولین را شرمنده می‌کند.