فیلم من وولفی را دوست دارم
در یک روز آفتابی، وولفی و وسلی در چمنزار سبز، نبردی از هوش و شجاعت را در اطراف بز تنبل گرفتار شده آغاز میکنند. در لحظهای بحرانی، قلعه گرگ به شدت تکان میخورد و به طرز غیرقابل توضیحی به یک پارک تفریحی در دنیای انسانها منتقل میشود. برای محافظت از خانواده آشیتاکا، رئیس دهکده از ماشینی استفاده میکند تا آنها را به انسان تبدیل کند. دنیای ناآشنا و انسانی آنها را هم عجیب و هم مضطرب میکند و به همین دلیل شوخیهای بیشماری میکنند. با این حال، آنها یک مشکل جدی را کشف میکنند: پسر عزیزشان، آَش، به نظر میرسد که با آنها گم شده است. از سوی دیگر، آقای پی، یک تاجر شرور که در حال برنامهریزی برای آوردن قلعه گرگ به دنیای انسانها است، در حال تدارک یک سری نقشههای شیطانی پر از جاهطلبی است.