فیلم نورا
در سال 1904، در دوبلین، جیمز جویس با نورا بارناکلی، یک خدمتکار هتل که به تازگی از گالوی آمده است، صحبت میکند. او با رفتار صریح، مستقیم و بیپردهاش او را مجذوب میکند و به زودی او را متقاعد میکند که به همراهش به تریسته بیاید، جایی که او شغلی در برلیتز دارد. به مرور زمان، نورا او را از فوبیاهایش عبور میدهد، به نوشیدنش تحمل میکند، برادرش استن را به خانه میآورد و در 'بازی نوشتن' بر جویس غلبه میکند تا او را از دوبلین به ایتالیا برگرداند، جایی که او به دنبال افتتاح یک سینما است. اما حسادت جنسی او تهدیدی برای رابطهشان است و او را با بچهها به گالوی میفرستد. آیا راهی برای رام کردن هیولای چشمان سبز جیم وجود دارد؟ و آیا این پسر هرگز داستانهایش را منتشر خواهد کرد؟