فیلم باران سنگها
باب، که با وجود فقرش افتخار میکند، میخواهد دختر کوچک خود را برای اولین مراسم کمونیونش یک لباس زیبا و گرانقیمت بخرد. سرسختی و اراده او او را به دردسر میاندازد زیرا در ناامیدی برای جمعآوری پول مورد نیاز به تدابیر مشکوکتری روی میآورد. این نقص تراژیک او را وادار میکند تا همه چیزهایی را که دوست دارد و برایش ارزشمند است، از جمله خانواده عزیزش و حتی روح و نجات ابدیاش را در پیگیری کورکورانه این هدف به خطر بیندازد.