سارتانا، شکارچی جایزه و تیرانداز، شاهد سرقت یک محموله طلا است. او به شهری می‌رسد که با نگاه‌های مشکوک محلی‌ها مواجه می‌شود. او همچنین با ساموئل اسپنسر ملاقات می‌کند که به نظر می‌رسد صاحب شرکت در این شهر است. محموله‌های طلا در حال سرقت هستند، بنابراین اسپنسر موافقت می‌کند که سارتانا را برای محافظت از محموله طلا استخدام کند. چندین شرور احمق تلاش می‌کنند جان سارتانا را بگیرند، اما او زنده می‌ماند. در نهایت، دشمن سارتانا، سبت (او با کت سفید و چتر) به شهر می‌آید. با توجه به اینکه رویارویی اجتناب‌ناپذیر است، سارتانا و سبت برای تسویه حساب روبرو می‌شوند.